سرسنگین
سرسگنین
چشماتُ بنداز تو چشام جَرَقِّهی تازه میخوام
همیشه سرسنگین ِ من عشق ِ بی اندازه میخوام
دوباره بارون اومده قايم شده خورشیدِ ما
چترتُ واکُن رو سَرَم باهام آهسته را بیا
سر زندهی سَفَر منم جامونده راه از آدما
نه دوستی هس، نه دشمنی خونهنِشین شده خدا
همه سوار ِ زندگی من موندمُ پیاده رو
پشتِ سرم نگاهی نیس فقط باید بِرَم جلو
تقویمَمُ ورق بزن ببین که چه سالی شده
چَن پشتِ ابر ِ گریه از نگاهِ من خالی شده
خیابونا کِش اومدن دیگه دارم سُر میخورم
به جای غُسل ِ آسمون تو دستِ خاک بُر میخورم
کاسِه به دستِ حادثه این در و اون در میزنم
اگه سراغ ِ من نیای خودم بِهِت سر میزنم
۷۹
افشين مقدم، دانش آموخته رشته حقوق، شاعر و ترانه سرا