متن مصاحبه من با طرفداران ابی و وبلاگ ستاره های سربی
http://ebi-one-voice.blogfa.com/

افشین مقدم:
من ترانه سرای نسل دیروز نیستم من ترانه سرای امروز و جامعه زمان خود هستم و حق دارم در یک تعامل دو طرفه حرف خودم را به انها بزنم و حرف انها را در ترانه هایم ...
سلام آقای مقدم امیدوارم حالتون خوب باشه ممنون
خوب آلبوم ابی عزیز به اسم حس تنهایی به بازار اومد که در این البوم دو ترانه زیبا از شما به اسم "خدا با ماست" و "پلک" وجود داره میخواستم در مورد این دو ترانه ای که برای ابی عزیز سرودید توضیحی بدید همچنین پاسخی داشته باشید واسه سوال هایی که این چند وقت مطرح شده تا دوستان و طرفداران ابی عزیز بیشتر از حال و هوای این دو ترانه مطلع بشن و ابهاماتی که در ذهنشون وجود داره برطرف بشه.
امیر عاشق ابی- همونطور که انتظار داشتیم ترانه خدا با ماست یک تحولی در ترانه نوین بوجود آورد و باعث شد صحبتهای زیادی در مورد این ترانه صورت بگیره و خیلیها شما و این ترانه رو مورد انتقاد قرار بدن و نظرات مختلفی رو شاهد باشیم که بالغ بر نود در صد از این ترانه رضایت داشتن و این ترانه را به همراه ترانه پلک جزء پنج اثر اول این آلبوم انتخاب کردن.
افشین مقدم- امیر جان ضمن عرض سلام به شما و طرفداران ابی قبل از هر چیز خداوند بزرگ رو شاکرم که قریحه ترانه سرایی رو در وجودم قرار داد تا بتوانم از طریق کلامم در پستوی ذهنی هموطنان عزیزم حضور داشته باشم و غمها و شادیهایشان را در ترانه هایم به تصویر بکشم و از اینکه می بینم هموطنانم با ترانه هام هم ذات پنداری می کنند و به قول تو 90 درصد با کلامم ارتباط برقرار کردن بی نهایت خرسندم .
امیر عاشق ابی-اگرممکنه لطف کنید و یک توضیح کلی در مورد این دو ترانه بدید
افشین مقدم- ترانه خداباماست یک ترانه ساختار شکن بود ترانه ای با موضوعیت خدا، جدا از اینکه قداست و الهیت خدا را در ژرف ساخت اثر حفظ می کند در روساخت، سعی بر این دارده که تصویری از خداوند ارائه دهد به این نحو که خداوند شریک در تمام شئون زندگی انسان هست اکثر شاعران چه در شعر کلاسیک و چه در ژانر ترانه وقتی خواستند به مسئله خدا بپردازند در اکثر موارد یک دید انتقادی داشتند ،
اردلان سر فراز ترانه ای سروده به اسم مناجات که داریوش اجرا کرده که می گوید : (خدایم آه ای خدایم بشنو صدایم) که در این ترانه شاعر خداوند را سنگ صبور قرار می دهد و از مشکلات و تالمات روحی انسان امروزی صحبت می کند یا در ترانه ای از زویا زاکاریان که ابی در آلبوم حسرت پرواز اجرا کرده (من اگه خدا بودم ) به نوعی از خدا انتقاد می کند یا در ترانه ای که یغما گلرویی سروده و سیاوش قمیشی اجرا کرده : (خدا جون متشکریم ...) خب دو ترانه اخیر که مثال زدم یک دید انتقادی نسبت به خدا داشتند ، ممکن است ترانه ای هم باشد که در عرض و در تک بیتهایی به خداوند با دید مثبت نگاه کرده باشد مثل ترانه ای که "شاهکار بینش پژوه" اجرا کرده که می گوید : (خدا دوست دارد لبی را که ببوسد ...) اما من به شخصه تا انجا که دایره ی شنیداری ام کمک می کند ترانه ای با این موضوعیت که دریک فرم کلی مسائل عرفانی و عاشقانه و اجتماعی سیاسی رو به هم سوئیچ کند و انقدر مثبت و عاشقانه در مورد خدا صحبت کند نشنیدم ، خداباماست می تواند اولین ترانه فارسی باشد که از زوایه و پنجره دیگری دارد به خداوند نگاه می کند و از این جهت هست که می گویم این ترانه در فرم کلی خودش واز نقطه نظر ایده ئولوزیک یک ترانه ساختار شکن تلقی می شود که البته من جدای فرم کلی و مفهوم سعی کردم در زبان هم تا حدی این ساختار شکنی را لحاظ کنم که ظرف و مظروف منطبق برهم باشند که در ادامه توضیح می دهم
اما ترانه پلک وضعیت دیگری دارد عاشقانه ای که به سوژه مثلثهای عشقی می پردازد، واقعیتی که امروز در جامعه ما به وفور یافت می شود ،شاید حساسیتی که عده ای روی دو ترانه پلک و خداباماست پیدا کردند به خاطر استفاده از سوژه های کمتر شنیده شده این دو ترانه هست هنجار شکنی های که در این دو ترانه صورت گرفته باعث شده مخاطب با واقعیتی مواجه شود که گویا تا کنون در ترانه ای نشنیده و در ابتدا ممکن است براش قابل لمس نباشد امیدوارم بتوانیم با بحثی که در ادامه با هم خواهیم داشت این حساسیتها رو از بین ببریم و به نقطه مشترکی برسیم
امیر عاشق ابی- سوالاتی که در مورد این ترانه مطرح است بیشتر مربوط میشه به ترجیع بند این اثر یعنی " خدا با ما نشسته چای مینوشه" که خیلیها میگن در این قسمت خدا به تمسخر گرفته شده و میشد کلمات بهتری رو استفاده کرد ممنون میشم اگه لطف کنید و در مورد این قسمت از ترانه زیبای خدا با ماست توضیحی بدید.
افشین مقدم- قبل از اینکه پاسخ سوال شما را بدهم باید این توضیح را اضافه کنم که وضعیت من به عنوان ترانه سرا به نوعی شاید با وضعیت همکاران دیگرم از نظر نوع تفکر در این البوم تفاوتهای ماهوی و بنیادین دارد با احترام به تمام همکاران خوبم در آلبوم حس تنهایی من طور دیگری فکر می کردم وقتی قرار شد با یکی ازاسطوره های موسیقی پاپ همکاری داشته باشم برایم صرف همکاری کردن مهم نبود، برایم بیشتراز هر چیز این مهم بود که ابی چه ترانه ای را از من بخواند ...! من دوست نداشتم ترانه ای را که مثلا یک خواننده ای مثل آقای ایکس هم می تواند بخواند را به ابی پیشنهاد کنم! دوست داشتم ترانه ای را پیشنهاد کنم که دیگران از پس اجرایش بر نمی ایند و آن ترانه ای بود که باید
1-متفاوت
2- از نظر تکینکی و ایده ئولوژیک بسیار مدرن
3- به هیچ وجه در راستای ترانه هایی که قبلا ابی اجرا کرده نباشد
4- ایده آل من در ترانه سرایی باشد.
لااقل برای اولین تجربه همکاری با ابی دوست داشتم اینگونه باشم. خب یکطرف من هستم به عنوان ترانه سرا، با این طرز تفکر و یک طرف ابـــــــی که زیباترین ترانه های این مرزو بوم را اجرا کرده است و حافظه تاریخی سه نسل از مخاطب فارسی را تحت تاثیر صدایش و ترانه هایی که اجرا کرده قرار داده است و طرف دیگر مخاطبینی که عاشقانه ترانه هایش را زمزمه می کنند و پیشینه همکاری ابی با بزرگان ترانه ایران را در خاطره دارند. کار سختی بود ، مخاطبی که سه دهه با خواننده اش زندگی می کند صاحب یک زیبایی شناسی می شود که عموم مخاطبین ابی زیبایی شناسیشان از نظر کلامی با ترانه های ایرج جنتی عظایی، اردلان سرفراز ، شهیار قنبری و زویا زاکاریان شکل گرفته بود حال اگر من برای رضایت مخاطب سنتی ابی در راستای این زیبایی شناسی قدم بر می داشتم متهم می شدم به تکرار و تقلید از بزرگان و این خود با نفس ترانه سرایی من و چهار شرطی که در بالا ذکر کردم تعارض داشت به ناگاه دل را به دریا زدم فارغ از هر زنده باد و مرده باد ، خودم را رعایت کردم با شناختی که از شخصیت ابی به دست اوردم متوجه شدم نسبت به سایر همکاران خود از نظر کاری ریسک پذیر تر ، از نظر انتخاب آهنگ و ترانه مدرن تر می اندیشد همیشه می گفت : به هیچ وجه دوست ندارم خودم را تکرار کنم و دوست دارم مجری تفکرات تازه باشم منظور از این تفکرات فقط حوزه کلام نیست اهنگ و تنظیم را هم شامل می شود شاید از این رو بود که با آغوش باز از اجرای ترانه هایی چون جهان بینی ، تصمیم ، خدا باماست و پلک استقبال کرد
خواننده ای که بیش از سه دهه در عرصه خواننده گی می درخشد و استیجهای مختلف و مخاطبین رنگارنگی را تجربه کرده است حق دارد انتخاب کند که از این پس می خواهد چگونه باشد...! گروه سنی مخاطبین ابی تغییر کرده اند مثلا کسی که از سن 18 سالگی مخاطب جدی ابی بوده با این خواننده رشد کرده و بعد از 30 سال امروز 48 ساله شده است و اسیر زندگی و مشکلات مربوط به آن است نمی خواهم بگویم آن فرد که روزی عاشق ابی بوده و تمام اهنگها و زندگی خصوصی خواننده مورد علاقه خود را دنبال می کرده امروز دیگر طرفدار ابی نیست...! حکم پیشکسوتی را پیدا می کند که از دور، دستی بر آتش دارد و جایگاه خود را از طرفدار دو اتیشه به نسل بعدی واگذار می کند ، مثل بوقچی استادیوم آزادی که وقتی پیر می شود جوانها جایش رو می گیرند ( سوء تفاهم نشود در مثل مناقشه نیست منظور این نیست که شان مخاطبین و عاشقان ابی را به بوقچی تنزل دهیم که آن بوقچی نیز در جایگاه خود، شان مربوط به خود را داراست ) ابی که شاید خط فکری خود را تا 20 سال پیش ازطریق کلام شاعرانش از مخاطبین و گروه سنی طرفدارانش در جامعه و اجتماع خاص آن دوره می گرفت و به نوعی در یک تعامل دو طرفه با اجرای ترانه هایش به انان نیز خط فکری می داد امروز با اجتماع دیگری با تفکر دیگری سرکار دارد شاید آن طرفدار دیروزی بازنشسته شده باشد تکلیفش با مخاطب امروزی که گونه ای دیگر می اندیشد چیست ؟ خواننده ای که بیش ازسه دهه خواننده گی را تجربه می کند این استعداد و توانایی را دارد که در هر دهه مخاطبین جدیدی به خود اضافه کند و حق طبیعی اش است که حرف آدمهای زمان خویش را بزند ،در "نهج البلاغه" می خوانیم :که جامعه را با مقتضیات زمان پیش ببرید...!
متاسفانه شرایط بیمارگونه موسیقی پاپ و اندیشه های حاکم بر آن بعد از انقلاب چند گانگی ایجاد کرد که با دلایل کاملا منطقی و روانشناسانه به راحتی قابل ثبوت است.
1-دو زیستی بودن هنرمندان داخل و خارج از کشور
2-شیوع موسیقی زیر زمینی در داخل و تیدیل شدن خوانندگان داخلی به مجاز و غیر مجاز
3-حضور پر زرق و برق ماهواره ها و وسوسه شدن خوانندگانی که می خواهند از طریق تصویر یک شبه ره صد ساله را طی کنند
4-تغییر در مدل ساخت اهنگ و سعی در تغییر سلیقه مخاطب
5-ممنوع الکار شدن ترانه سرایان داخلی به خاطر همکاری با خوانندگان ان سوی آب
6-سیاستهای چند پهلوی مرکز موسیقی
7-به روی کار امدن رپرها و تغییر در ذائقه موسیقایی مخاطب فارسی و...
که همه این مسائل هنرمندان قدیمی و راستین را در اتخاذ یک استراتژی درست برای ادامه فعالیت و ادمه مسیر تحت الشعاع خود قرار داده است...! عده ای فکر می کنند که ابی باید همچنان ترانه ای مثل خاکستری اجرا کند و دلیلشان این است که این اثر 30 سال ماندگار شده است ولی متاسفانه جدا از اینکه در جاودانه بودن این اثار هیچ شکی وجود ندارد یکی از بزرگترین دلایل ماندگاری این آثار را کالبد شکافی نمی کنند و آن سکوت بیست ساله موسیقی پاپ داخل کشور است وقتی در جامعه ای به هر دلیل شرعی یا غیر شرعی بیست سال موسیقی ممنوع می شود و خالقان آن موسیقی کوچ اجباری را تحمل می کنند مخاطبین از ذخیره های خود استفاده می کنند من صفحه های قدیمی پدر را تمیز می کردم و گوش می دادم و دیگری کاستهای پیچ زنگ زده و پاره شده دوران جوانی مادر را دوباره احیا می کرد و اینچنین شد که ابی و هم نسلانش بدون انکه این نسل آنان را دیده باشد و لمس کرده باشد و حتی قبل از اینکه اسم خوانند ه ای مثل ابی را بداند به آثار زیبایش گوش می داده و با رسیدن به سن رشد انتخاب، او و آثارش را تعقیب کرده و آرشیو آثارش را جمع اوری کرده و در طی زمان تبدیل به طرفدار دوآتیشه ی ابی و هم نسلانش شده است ...!
من ترانه سرای نسل دیروز نیستم من ترانه سرای امروز و جامعه زمان خود هستم و حق دارم در یک تعامل دو طرفه حرف خودم را به انها بزنم و حرف انها را در ترانه هایم ...
این مقدمه نسبتا طولانی را گفتم که مخاطبین و منتقدین بدانند روی افراد باید روی موقعیتهاشان قضاوت کرد موقیت من به عنوان یک ترانه سرا اینگونه است : موقعیت ترانه سرای امروزی در یک جامعه امروزی در کنار مخاطب امروزی..! پس باید رو به جلو حرکت می کردم و ترانه ای را به ابی پیشنهاد می کردم که حرف امروز باشد و طبیعتا با زیبایی شناسی طرفداران سنتی ابی که برایشان احترام زیادی قائل هستم شاید درتعارض باشد و اینگونه شد که خدا باماست و پلک خلق شدند.
اما در مورد سوال شما که عده ای می گویند شان خدا در این ترانه پایین آمده به هیچ وجه اینگونه نیست همه این برداشتها برمی گردد به همان تفاوت در نوع نگاه و زیبایی شناسی مخاطب دیروزی و سنتی با مخاطب امروزی منظور این نیست که خداوند واقعا نشسته و فعل چای نوشیدن را انجام می دهد که عده ای می گویند خدا که جسم نیست تا با ما چای بنوشد! این یک تصویر سورئال است.
تخیل ترانه خدا باماست اینگونه است طبق تعریف ابن خلدون: شعر، کلامیست موزون ، مقفی و مخیل... که بعدها با ورود سبکهای نیمایی و شعر سپید وزن و قافیه از تعریف شعریت به نوعی ساقط شد ولی همچنان دو عنصر اصلی که به کلام شعریت می بخشند یکی عاطفه هست و دیگری تخیل، هیچ کس حق ندارد عنصر انتزاع و تخیل را از شاعر سلب کند سورئال مکتب ادبی بود در سال 1924 در فرانسه آغاز شد و هنرمندان این سبک در شعر و نقاشی از تصاویر غیر واقعی و فرا واقعی برای بیان احساسات خود استفاده می کردند نوشیدن چای خداوند و انسان یک تصویر غیر واقعی و تخیل شاعرانه است از نظر مفهومی یعنی اینکه خداوند خیلی به انسان نزدیک است و در تمام شئون زندگی او حضور دارد چای نوشید یک استعاره است برای بیان صمیمت خداوند وانسان نه جسمیت بخشیدن و پایین آوردن شان خداوند.
در انجیل، مسیح از زبان خداوند می گوید :( من هر شب به خانه های شما می آیم و در میزنم اگر در را باز کیند با شما شام خواهم خورد)
منظور این نیست که خداوند می آید و با انسان "دم پختک" میل می کند منظور حضور خدا در کنار انسان است، عده ای باز قانع نمی شوند و می گویند چرا از تصویر دیگری استفاده نکردی ؟! این حرف مثل این می ماند که به کسی بگویید چرا این لباس را پوشیده ای ؟ سلیقه و تخیل شاعرانه من اینگونه بوده است ممکن است شاعر دیگری این مفهوم را با تصویر دیگری بیان کند به هر حال منظور، چای نوشیدن نیست! منظور صمیمت خداوند با انسان است از طرفی در عرف ما، وقتی می خواهند کسی را دعوت به منزل کنند می گویند:( فلانی امروز بیا یه چای تلخ با هم بنوشیم) و اصولا نوشیدن چای برای ما ایرانیها تبدیل به یک سنت شده و اکثرا در حین کار روزانه خستگی خود را با نوشیدن یک استکان چای رفع می کنیم سعی کردم از تصویری ملموس که برای همه هم ذات پنداری شود استفاده کنم فکر نمی کردم عده ای از این تصویر در جهت منافع دیگری و برای سفسطه کردن خود و دیگران استفاده می کنند ...!
امیر عاشق ابی- در مورد این مصرع عده ای می گن اینجا هم شان خدا پایین اومده خوشحال می شم توضیح بدین :
یکی در زد خدا رفت و در و واکرد ...
افشین مقدم-این روزها دوستان زیادی از طریق فیس بوک این سوالات را مطرح کرده اند و بارها توضیح داده ام امیدوارم اینبار حرف یکدیگر را متوجه شویم و نحوه برخورد با هر اثر هنری را یاد بگیریم از مخاطبین ابی که آثار بی بدیل ایرج جنتی عطایی و همتایانش را در خاطره خود دارند انتظاری بیش از این می رود از این جهت که با کلام ایرج جنتی بزرگ شده اند استعاره را اموخته اند، حس آمیزی را زندگی کرده اند، سوژه را می شناسند و فرم را در مدرن ترین ترانه های زمان خود ترانه هایی مثل بن بست ، درخت و غیره تجربه کرد ه اند. از این ذهن ورزیده بعید است نتواند درک کند منظور از اینکه : یکی در زد خدا رفت و در و واکرد چیست ؟ به من انتقاد می شود مگر خداوند پادو است که برود در را باز کند ...! منظور ،در خانه شان در برج زعفرانیه نیست...! منظور گره ها و بن بستهای زندگیست که خداوند همیشه حلال مشکلات است کنایه از "خدا گر زحکمت ببند دری ز رحمت گشاید در دیگری " است از مخاطب جدی ابی و ترانه های جنتی عطایی انتظار نمی رود تکنیکهای شاعری را نشناسند ...
شاملوی بزرگ یک جمله تاریخی دارد که می گوید :
چه بسیارند کسانی که به خاطر ضعف ادراک خود اشعار مرا بی معنی می دانند...
به من می گویند : من این روزا یه حال دیگه ای دارم حشو است ...! چون نمی توان یای نکره را دوبار به کار برد( منظور حرف" ی" قبل از واژ ه حال و یایی که در پایان دیگه ا(ی) قرار می گیرد است ) نمی دانند هر کلامی دو زیان دارد زبان گفتار و زبان نوشتار ، زبان نوشتار هم زبان کتابت و شعر کلاسیک است و زبان گفتار زبان تکلم و محاوره کوچه و بازار است، این قاعده در شعر کلاسیک لحاظ می شود نه وقتی که به صورت تکیه کلام و زبان محاوره که همان ترانه هست به کار می بریم...! مرحوم ناصر عیداللهی از محمد علی بهمنی غزلسرای معاصر ترانه ای خوانده است که می گوید : ( یه حالی که داشتم که نگو ، یه حالی داشتم که نپرس ) در اینجا هم حرف "یا" چون تکیه کلام هست دوبار تکرار شده و بلامانع است
به من انتقاد می کنند چرا در مصرع آغازین دو قید همیشه و هیچوقت را با هم به کار بردید و این غلط است یکی از آنها اکتفا می کرد قبل از شروع بحث در بالا توضیح دادم این ترانه در مفهوم ساختار شکن بود دوست داشتم در زبان هم اینکار را انجام دهد و از بازیهای زبانی استفاده کنم اگر چه عده ای می گویند این کارها در دنیای شعر اتفاق می افتد نه در ترانه که من هم تا حدود زیادی با این نظر موافق هستم این را می توانید در رزومه کاری من جستجو کنید در ترانه های سهل و ممتنعی چون الکی با اجرای سیاوش قمیشی و همدم با اجرای معین تکنیک زبانی خاصی را به کار نبرده ام اما در این اثر دوست داشتم از تکنیکهای شاعری استفاده کنم شهیار قنبری در ترانه زیبای بوی خوب گندم در مصرع اغازین می گوید : (اهل طاعونی این قبیله مشرقی ام )ما چیزی به اسم اهل طاعونی نداریم شکل صحیح جمله اهل این قبیله مشرقی طاعونی ام باید باشد ولی شهیار در این ترانه آشنایی زدایی کرده که یکی از تکنیکهای شاعریست
در مورد "همیشه ، هیچوقت" باید بگویم این پارادوکس است در دستور زبان فارسی آوردن دو قید در یک جمله ایراد تلقی می شود مگر اینکه هدفی تکنیکال پشت این قضیه باشد جمله به گونه ایست که با خواندن هر کدام از قیدها معنا می دهد چه بخوانیم : همیشه اینطور نبودم ... و چه بخوانیم : هیچوقت اینطور نیودم ،می بینید که در هر دوحالت معنی می دهد پس حال که این دو را در کنار هم اورده ام حتما هدفی داشتم ، متاسفانه ذهن تنیل، به جای اینکه سعی کند کُد و گره را باز کند و پی رنگ این تکنیک را شناسایی کند بی آنکه به ذهن خود فشاری بیاورد مرا متهم به بی سوادی می کند و می گوید شاعر اشتباه کرده است بارها توضیح داده ام باز هم می گویم هدف از این تکنیک این بوده است که تاکید بیشتری را نشان دهم مینی بر اینکه که این روزها واقعا یک حال دیگری دارم ، چنان که گویی تا کنون این حال را نداشته ام، از طرفی در داستان نویسی تکنیکی وجود دارد که گاهی راوی، جمله را با کلمه ای آغاز می کند و پشتش ... سه نقطه فرار می دهد و خط روایی داستان را با کلمه ای دیگری که خواننده انتظارش را ندارد به سمت دیگری پیش می برد شروع مصرع با کلمه همیشه، می توان گفت جدای پارادوکس به نوعی دیگر از این قاعده تبعیت می کند
یعنی: همیشه ... ! انگار چیزی می خواهم بگویم بعد با هیچوقت حرفم را عوض می کنم.
در مورد پارادوکس عده ای اعتقاد دارند این تکینک بیشتر در مورد صفتها انجام پذیر است می گویند هیچکس تا کنون با دوقید این تکنیک را به کار نبرده است می گویم چرا فکر می کنید حتما کسی باید قبل از من به کار برده باشد و بعد من مجوز پیدا کنم به کار ببرم ؟!دوست دارم پیشرو باشم نه پیرو!
همچنین باز ذهن تنبل انتقاد می کند آقا ، سمت این حوالی حشو است زیرا سمت، همان حوالی هست ، آری سمت یعنی حوالی ولی وقتی این دو را در کنار هم استفاده می کنم با هدفی تکنیکال دیگر حشو تلقی نمی شود بلکه یک بازی زبانی تلقی می شود .
امیر عاشق ابی- در مورد قافیه بیکارم و موهاتم توضیح بدین :
افشین مقدم-بعضی مواقع شاعر در تنگنایی قرار می گیرد که اصول را زیر پا می گذارد البته دلایل فنی و علمی ندارد ولی مهم این است که شاعر به صرف شناخت اصول و قواعد دست به اینکار بزند یعنی آگاهانه باشد نه نا آگاهانه مثالی می آورم از بزرگان شعر کلاسیک و ترانه که در مقاطع مختلف به خاطر وفاداری به مفهوم و تصویر قافیه را شکسته اند
حافظ می گوید :
صلاح کار کجا و من خراب ، کجا
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
همینطور که می بیند این یکی از معروف ترین غزلیات اسطوره شعر کهن است که علاوه بر اینکه قافیه ندارد بلکه حشو نیز همراه خود دارد چون پسندیده نیست بعد از حرف تا از به استفاده کنیم که در مصرع دوم چنین اتفاقی می افتد
سعدی در کلیات در زیر تیتر دیباچه : همان که نثر معروف "منت خدای را عز و وجل که طاعتش ..." در آن قرار دارد.
یک چهار پاره دارد با این مضمون :
ای کریمی که از خزانه غیب گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمن این نظر داری
چهار پاره یکی از قالبهای شعریست که مصراع دوم و چهارم ان هم قافیه باشند همینطور که مشاهده می کنید در این چهار پاره واژه های خور و نظر هم قافیه شده اند که غلط است
مرحوم حسین منزوی بزرگترین غزلسرای معاصر در کتاب از ترمه و تغزل یک مثنوی دارد به اسم "توفان" که در یکی از بندهای آن بر خلاف قاعده عمل می کند زیرا مثنوی به شعری گفته می شود که هر بیت آن قافیه مستقل داشته باشد ، می گوید :
من می خواهم بشناسم ترا
من می خواهم بشناسم ترا
در پاورقی این شعر توضیح می دهد : نخیر، اشتباه چاپی نیست و شاعر مصراع را تکرار کرده است این تکرار دو دلیل داشته است
یک به نشانه تاکید بر اهمیت این شناختن
و دوم برای پرهیز از آوردن مصراعی که در فقر قافیه کارش ممکن بود به ابتذال کشیده شود ...!
از ترانه سرایان بزرگ این مرزو بوم چند مورد مثال می زنم تا ببیند صرف غلط قافیه چیزی از ارزشهای کلامی انان کم نکرده است .
ایرج جنتی عطایی در غزلترانه زیبای "با من از ایران بگو" که داریوش اجرایش کرده است در یک جا واژه هایی چون یاران را با سیه پوشان و در بندهای بعدی واژ ه هایی چون گمنامان را با تهی دستان هم قافیه کرده است در غزلترانه معروف : (یاور از ره رسیده با من از ایران بگو ...) که مطمئنا همه آن را شنیده اید و حفظ هستید در قالب غزل شاعر فقط یکبار حق دارد از الف ونون جمع در قافیه استفاده کند تازه آن هم به شرطی که پشت هم نباشند که در این غزلترانه سه بار این اتفاق افتاده که دوبار ان الف و نون جمع پشت هم قرار می گیرند
به راستی آیا استاد جنتی عطایی تعریف قافیه رو نمی دانسته ؟ مسلم است که به خاطر وفاداری به مفهوم و تصاویر بکر این غزلترانه حتی در قالب کلاسیک شعر غزل که مانند ترانه از لحاظ رعایت کردن اصول ادبی تعارف بردار نیست از قافیه اوایی و سماعی استفاده نموده است و قافیه علمی را رعایت نکرده است
در ترانه "فاجعه" با اجرای داریوش نیز غلط قافیه وجود دارد
تمام سینه ها عریان ، تمام چهر ه ها خونین
تمام دستها خالی ، تمام چشمها غمگین
(خونین و غمگین) هم قافیه نیستند چون اگر حرف (این) را از پایان دو واژه برداریم خون باقی می مان دو غم که قافیه نمی شوند چون حرف (این) در این دو واژه صرفا برای نسبت آمده و در هر دو مشترک است و تولید قافیه نمی کند.
در ترانه "سرگردون" باز از همین ترانه سرا و باز اجرای داریوش بند زیر قافیه ندارد :
باتنم دردی اگه بود ، بی رمق بود اگه پاهام
تازه تازه با تو گفتم اگه کهنه بود دردام
(پاهام دردام) هم قافیه نیستند چون (الف و میم) جمع در هر دو الحاقی تلقی می شود و جزو حروف اصلی کلمه نیست.
در شاهکار "وقتی توشب گم می شدم" از همین ترانه سرا و اجرای داریوش بند زیر از موارد عیوب قافیه تلقی می شود
آه اگه شب شیشه ای بود ، پل به ستاره می زدم
شکسته آینه شب و نیزه خورشید می شدم
(می زدم و می شدم) هم قافیه نیستند زیرا حرف رَوی آنها یکسان نیست و مثالهای متعدد دیگری از اردلان سرفراز و شهیار قنبری نیر وجود دارد که برای جلوگیری از اطاله کلام از ذکر آنها خود داری می شود همه موارد ذکر شده و ذکر نشده ذره ای از ارزش ترانه های بزرگان نمی کاهد زیرا تعلق ترانه در وهله اول به موسیقیست تا به قوانین شعری و اگر هم جایی ترانه سرا از اصول و قواعد شعری و موسیقی شعر استفاده می کند به خاطر ذوق هنری خودش است به قول شهیار قنبری در پاسخ به نقدی که روی ترانه اش صورت گرفته بود که گفته بودند شما قواعد را در فلان ترانه رعایت نکردید گفت : ما خودمان قوانین کارمان را تعیین می کنیم...!
این مثالها را زدم تا بگویم این درست نیست که عده ای برای بعضی از مسائل حاشیه ای از کاه، کوه بسازند و ضعفی که ممکن است در کار هرکسی وجود داشته باشد را آنقدر بزرگ کنند و کلیت یک ترانه موفق و یک آلبوم خوب و یک خواننده با سابقه به اسم ابی را بخواهند زیر سوال ببرند...!
امیر عاشق ابی- ترانه دوم شما ترانه بسیار زیبا و عاشقانه پلک هست که واقعا شنیدنی و زیباست و بسیاری از طرفداران ابی از این ترانه رضایت کامل دارن ولی خوب برخی هم انتقاد کردن و معتقد هستن شما در این ترانه معشوق رو در انحصار خودتون میخواهید یا وی رو مجبور میکنید به دوست داشتن ، که به اعتقاد این دوستان این جور عشق و عاشقی اصلا درست نیست که عاشق از معشوق بخواد در حالی که با یه نفر دیگه هست در دو نقش بازی کنه .
اگه قلبت یه جا دیگه اس به چشمات صحنه سازی کن
اگه گیری نمیتونی توی دو نقش بازی کن
این هم سوال یکی از هواداران:
نمیشی عشق ثابت پس بیا و اتفاقی باش
یا
اگه قلبت یه جا دیگست با چشمات صحنه سازی کن
از نظر من این دو قسمت با اونجایی که میگه نمیشه با تو که خوبی به ظاهر هم کمی بد شد در تناقض هستش
در واقع میگه معشوقه من اننقدر خوبه که به آدم های شهرش هم باید علاقه نشون داد . بعدش اگه این معشوقه انقدر با ارزش هست چطوره که یک دفعه شاعر بهش میگه توی دو نقش بازی کنه ؟
افشین خان ممنون میشم اگه پاسخی در مورد این ترانه بدید.
افشین مقدم-پلک یکی از بهترین ترانه های من هست و خیلی خوشحالم که بهترین اتفاق برایش رقم خورد و بهترین صدا درقالب بهترین اهنگ و تنظیم این ترانه را به اجرا در آورد.
این برداشت دوستان شما هم بر می گردد به همان زیبایی شناسی و بافت سنتی و فکری مخاطب فارسی... وظیفه هنر تبلیغ و ارائه اخلاقیات نیست هنر برای هنر است و وظیفه اشن خلق زیباییست ، هنر آنجا که با اخلاقیات تلفیق می شود دیگر هنر نیست و تبدیل به شعار می شود اگرچه به هیچ وجه منکر این نیستم که هنر درحین اینکه به بیان زیبایی و خلق زیبایی می پردازد می تواند پیامی هم به مخاطب منتقل کند ولی اساسا وظیفه هنر تبلیغ اخلاقیات نیست خوب اگر با این زیبایی شناسی که مطرح کردم مخاطب بپذیرد وظیفه هنر تیلیغ اخلاقیات نیست دیگر در برخورد با این ترانه به اخلاقیات توجه نمی کند که آزارش دهد.
به این فکر می کند آیا این سوژه درست پرداخت شده ؟ آیا شاعر در آن چیزی که می خواسته بگوید از نقطه نظر تکنیکی درست عمل کرده است یاخیر ؟ و آن موقع است که اگر پاسخش مثبت باشد باید از این ترانه لذت ببرد و اگر پاسخش منفیست حق دارد که لذت نبرد اما مخاطبی که این زیبایی شناسی را ندارد به گونه دوستان شما عمل می کند و جهان بینی ترانه را مورد انتقاد قرار می دهد.
بارها گفته ام باز می گویم : جهان بینی یک شاعر را نمی شود نقد کرد نقد جهان بینی یعنی تفتیش عقاید...!
اینکه می گویند چرا ابی ترانه ای خوانده که به معشوق خود می گوید در دونقش بازی کن نقد جهان بینی و مطرح کردن اخلاقیات است که پیشتر توضیح دادم اما بیاییم ترانه را از منظر دیگری نگاه کنیم این ترانه جدا از اینکه واقعیت و حقیقت جامعه امروز و روابط بین افراد را بیان می کند و جدا از اینکه حقیقت همیشه تلخ است تکنیک ترانه سرایی من تلقی می شود یکی از تکنیکهای خاص من در ترانه سرایی لحن سازی و کارکتر سازیست از نقطه نظر رفتار شناسی دوست دارم کارکتر عاشق و معشوق در ترانه هایم خاص باشد به نحوی که در ترانه های دیگر این رفتار و کارکتر یافت نشود عاشق ترانه الکی ( سیاوش قمیشی ) کارکتر و لحن خاص خودش را دارد تا جایی در دوبند اول یک نوع سادیک را تداعی می کند جایی که می گوید :(الکی بگم جداشیم تو بگی که نمی تونم) یا جایی که می گوید ( دو سه روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری ) این یک لحن خاص هست و همه ادمها با هر گروه سنی در زمانها و مکانهای مختلف به نوعی این شیطنتها و حالات روحی روانی را تجربه کرده اند کارکتر عاشق ترانه همدم (معین) خاص خودش است و شیطنتش به گونه دیگریست جایی که می گوید : ( می گم وای چه قد سرده می یام دستاتو می گیرم ... ) کارکتر عاشق ترانه پلک هم لحن و رفتار خاص خودش را دارد سعی می کنم مثل یک هنرپیشه که نقشهای مختلفی را می پذیرد و بازی های متفاوتی را نشان می دهد در هر ترانه گوشه هایی از زندگی افراد اجتماع و مخاطبنیم رو به تصویر بکشم و در هر ترانه از موقعیت جدیدی حرف بزنم ایا واقعا در زندگی امکان ندارد انسان نا خودآگاه کسی رو دوست داشته باشه که او دیگری را دوست داشته باشد و متعلق به دیگر ی باشد ؟ فرض کنید کسی را برای اولین بار می بیند و بدون هیچ دلیل منطقی از او خوشتان می آید در حالی که حتی با او یک کلام هم حرف نزده اید ، نا خوداگاه از او خوشتان امده و کاری هم نمی شود کرد! شما نمی دانید که این شخص در گذشته خود یا "بک گراند" ذهنی خود به چه می اندیشد؟ به که می اندیشد؟! شما در یک لحظه خاص از یک ادم خاص خوشتان امده و دل داده اید وبعد می فهیمد که این شخص متعلق به دیگریست منطق حکم می کند که از این عشق طرف نظر کنید اما جنون حکم دیگری دارد و اینجاست که به التماس می افتید و تقاضا می کنید : فقط یک پلک با من باش ...! وحتی در ادامه برای او نیز احترام قائل هستید و می گوید فقط یک پلک با من باش ، چون نمی خواهم از کسی کم شی و به تعهدت خیانت کنی ! شما حدس می زنید ممکن است کسی را که دوست دارید به دیگری تعلق داشته باشد اما جنون دست بردار نیست ترانه هر چه قدر از ارتفاع، خط طولی خود را طی می کند و به انتها می رسد التماسهای شما درخط عرضی ترانه ، عریان تر می گردد تا جایی که به او می گویید :( اگه قلبت یه جا دیگه س با چشمات صحنه سازی کن !) در اینجا خیانت را شما معنا می کنید، نه محیط بیرونی و انگار ه های دیگران شما فکر می کنید که اگر او فقط یک پلک با شما باشد تعهدی را زیر پا نگذاشته در نظر بگیرید انسانی را که گناهی مرتکب می شود سعی می کند در خلوت خود گناه خود را توجیه کند و بار عذاب وجدانش را کم کند برای خود دلیل می تراشد که من نمی خواستم دست به اینکار بزنم اگر فلان نمی شد و بهمان نمیشد،من مرتکب این گناه نمی شدم البته از نقطه نظر روانی ادمهایی هم هستند که برای ایجاد یک هیجان کاذب دست به گناه می زنند و گناه را دوست دارند من دارم دراین ترانه از موقعیت یک آدم آ نرمال قصه را تعریف می کنم نه موقیعت یک آدم نرمال، منطقی وجود ندارد همه چیز جنون است دقت کنید به کارکتر مرحوم خسرو شکیبایی در فیلم هامون دقت کنید با کارکتر محمد رضا فروتن در فیلم دوزن و قرمز. عاشق این ترانه هیچ آغوش و لمس و معاشقه ای را نمی خواهد انتظارش درک روحی معشوق از اوست و فقط یک پلک نگاه می خواهد دوست دارد دیده شود در واقع فقط یک پلک با من باش استدعایی برای معاشقه نیست استدعا برای دیده شدن است دوست دارد عشقش را به معشوقش نشان دهد بدون انکه انتظار همراهی جسمی معشوق را داشته باشد و وقتی از همه این التماسها و حالی کردن این مسئله که من از تو چیزی نمی خواهم فقط یک پلک نگاه می خواهم جوابی دریافت نمی کند عاصی می شود و می گوید : توی دونقش بازی کن! جدا از اینکه تصاویری از این دست شیطنتهای تکنیکال من در زبان است اما در مفهوم سمت و سوی دیگری می گیرد قصد ندارم توجیهش کنم اما هدف بیان واقعیتی بود که وجود دارد و همانطور که قبلا گفتم گوشه ای از زوایای پنهان زندگی افراد است اما انجا که گفیتد دو بند از ترانه با هم تعارض دارند باید بگویم ترتیب قرار گرفتن ابیات در تکس اصلی ترانه قبل از اجر ا به اینگونه نبود بند (نمی شه با تو که خوبی ...)بعد از بند (نخواستم بگذرم از تو که تو دنبال من باشی) قرار می گرفت ... که عاشق این گذشتن از معشوق را به خاطر علاقه زیاد و بی حد حصری که دارد از نظر خود خشونت تلقی می کند و و بدی می داند و بعد می گوید " (نمی شه با تو که خوبی به ظاهر هم کمی بد شد )" یعنی انقدر خوبی و دوستت دارم که نمی توانم حتی به ظاهر از تو بگذرم و نسبت به تو بی تفاوت باشم در واقع عاشق از عشق زیاد در ذهنیت خودش این عمل را بدی کردن به معشوق می داند جدا از اینکه ممکن است معشوق نه تنها از این عمل ناراحت نشود بلکه خوشحال هم شود در این ترانه باید تمام تصاویر را از زاویه نگاه عاشق نگاه کرد نه از زوایه معشوق و اخلاقیات که البته در اجرا ترتیب ابیات به هم خورد حتی در این حالت هم تناقضی وجود ندارد یعنی نباید از منظر نگاه عاشق اگر به مسئله نگاه کنیم در دونقش بازی کردن معشوق را عمل ناپسندی تلقی کینم که بعد بگوییم پس چطور می گوید نمی شه با تو که خوبی به ظاهر هم کمی بد شد ...
امیر عاشق ابی-نظرتان در باره ترانه هایی مثل بدبین ، بغض و بارون ، یه عاشق و ترانه هایی از این دست که در آلبوم حضور دارند چیست ایا فکر می کنید ابی باید این ترانه ها را اجرا می کرد عده ای می گویند این ترانه ها در شان ابی نبود؟؟؟؟
افشین مقدم- متاسفانه عده ای مارکت و شرایط بغرنج موسیقی پاپ خارج از کشور را نمی شناسند و خیلی احساسی با ماجرا برخورد می کنند ابی در این آلبوم به اعتقاد اکثر منتقدین و کارشناسان پنج ترانه سنگین اجرا کرد 1- جهان بینی 2- تصمیم 3- پلک 4- نوازش 5- خدا باماست.... برای مخاطبین خاص ،عده ای نمی دانند که خوانند ه ای مثل ابی که تور کنسرت برگزار می کند نمی تواند برای ایرانی های پراکند ه ای که در اقصی نقاط جهان حضور دارند و کم کم دارند از فرهنگ ایرانی و ذائقه ایرانی دور می شوند و حتی فارسی صحبت کردن را دارند از یاد می برند و تنها با چنین کنسرتهایی در یک شب دور هم جمع می شوند و شادی می کنند فقط ترانه خاکستری را بخواند ،عطر تو را بخواند نیاز به ریتم و تحرک دارد نیاز به ترانه هایی دارد که نوجوان 13 ساله ای که به کنسرتش آمده همراهش بخواند و هیجان خود را بیرون بریزد و تخیله شود تجربه نشان داده هر چه قدر کلام پیچیده تر باشد از نظر آهنگسازی برای ساخت ترانه های ریتمیک دست اهنگساز را می بندد و او را به دست انداز می اندازد ،حتی اگر جبرا به ترانه های پیچیده ریتم تزریق شود همخوانی خواننده در کنسرت با مردم دچار مشکل می شود مثلا دختر بچه 13 ساله نمی تواند ترکیبات شاعرانه و ذهنی خاص را درک کند و اصلا بر زبانش نمی چرخد که بفهمد و بخواند همیشه در حین جمع کردن چنین آلبوم هایی خوانندگانی چون ابی که ماهی یکی دو کنسرت برگزار می کنند به چنین گروه سنی و چنین مخاطبینی هم نظر دارند من فکر می کنم اجرای ترانه های ریتمیک و ساده ای چون یه عاشق و بدبین و ... با این ذهنیت صورت گرفته است .
در پایان از شما بابت ترتیب دادن این مصاحبه تشکر می کنم
و باید بگم دوست ندارم به این باور برسم که بگویم :
خیلی ها گوش نمی کنند لذت ببرند بلکه گوش می کنند فقط ایراد بگیرند...!
اختلاف ابی و همکاران قدیمی اش هیچ ربطی به من ندارد این پسندیده نیست عده ای از سر لجاجت، انتقام عدم همکاری دو طرف، ماجرا را از من و همکارانم بگیرند ...!
افشین مقدم فروردین 1390
ممنون از شما افشین خان به خاطر وقتی که گذاشتید و به سوالات بنده به صورت کامل و جامع پاسخ دادید امیدوارم ابهاماتی که برای برخی از دوستان پیش اومده بود با توضیحات کامل شما بر طرف شده باشد.
با تشکر امیر عاشق ابی وبلاگ ستاره های سربی