متن کامل مصاحبه من با نشریه اتفاق نو  

بخشهایی از این مصاحبه که با تایپ قرمر نشان داده شده است به علت محدودیت صفحه بندی نشریه اتفاق نو حذف شده است که در اینجا این مصاحبه را به طور کامل می خوانید

 

 

 

س - چطور می شود کسی که حقوق خوانده  است به سمت ترانه می آید؟

ج- شعر قبل از حقوق در زندگی من بود. در خانواده ما به نوعی موروثی است. پدربزرگم شاعر بود اما اولین جرقه این قضیه وقتی دبیرستان می رفتم در زنگ انشا پیش آمد انشایی خواندم همکلاسیها به شدت تشویقم کردند ولی متاسفانه معلم انشا به من نمره بسیار پایینی داد وقتی دلیلش را پرسیدم گفت چون مال خودت نبود قسم خوردم که این انشا را خودم نوشتم معلم گفت استعاره و مجاز را تعریف کن گفتم الان حضور ذهن ندارم گفت به همین خاطر است که می گویم خودت ننوشی چون این انشا نبود شعر بود از همانجا متوجه این شدم که می توانم شعر بنویسم

س-اولین ترانه ای که نوشتید کی بود؟ اصلا چه شد که به ترانه رو آوردید؟

ج- سال 76  موسیقی پاپ بعد از 20 سال دوباره احیاء شد و اين به نوعي همزمان بود با رفتن ايران به جام جهاني بعد از بيست سال  و جریان دوم خرداد ، موج مثبتی در کشور بوجود آمده بود به نوعي كه هر كسي گويا دلش مي خواست هرکاری را که بلد است انجام دهد. اولین ترانه ای که گفتم برای تیم ملی فوتبال بود. من سابقه ترانه سرایی نداشتم اما شعر سپید و آزاد نوشته بودم. مطلع ترانه این بند بود: (( تیم ملی ای سفیر و ای نماینده ایران، ای تو در جام جهانی سمبل عزت شیران)). در شهرستان زندگی می کردم، با صدا و سیما تماس گرفتم و با آقای دكتر نادر پور که مسئول طرح برنامه ورزش شبكه يك بودند آشنا شدم. انرژی ایشان خیلی روی من اثر گذاشت. من در كمال ناباوري در پارك جمشيديه جلوي دوربين تلويزيوني قرار گرفتم  و ترانه را ضيط كرديم ولي نتيجه كار با اينكه خيلي بي تجربه بودم به خوبی احساس كردم به هيچ وجه رضايت بخش نيست و خواهش كردم كه پخش نشود صحبتهاي نادر پور روي من تاثير زيادی داشت و از من خواستند اجازه دهم كه ابياتي از اين ترانه توسط آقاي شفيع در برنامه ورزش و مردم بدون نشان دادن تصويرم دكلمه شود به هر حال تجربه ان شكست انگيزه ام را براي پيروزي بيشتر كرد تا جايي كه همه زندگي من تحت تاثير ترانه و ترانه سرايي قرار گرفت 

 

س- شما با علیرضا عصار در آلبوم ای عاشقان و در ترانه اشتباه بود همکاری کردید که اسمتان هم در کاور آلبوم بود. قبل از آن هم ظاهرا با خشایار اعتمادی در آلبوم طعنه کار کردید اما اسمی از شما به میان نیامد. علت چه بود؟

ج- من با خشايار قبل از همكاري با عليرضا عصار و فواد حجازي اشنايي داشتم و در 3 ترانه به نوعي با هم همكاري داشتيم ترانه اي نوشتم به اسم تنهايي روي ملودي مرحوم بابك بيات كه البته بعدها ان ملودي را با ترانه ای ديگر، ماني رهنما در آلبوم تموم شد ترانه اجرا كرد ! ترانه (نه از سنگم نه از بادم ...) يعني اجراي ترانه من توسط خشايار بنا به دلائلي که بعدها متوجه شدم عقيم ماند، بعد ترانه اي كار كردم كه خشايار از چند چهارپاره ان  در آهنگ بيگانه در آلبوم طعنه استفاده كرد كه متاسفانه اسم من به عنوان شاعر مشترك در ليبل آلبوم درج نشد كه خيلي ناراحت شدم بعد از اين ترانه ترانه اي كار كردم به اسم دلاور كه به مناسبت روز جانباز از صدا و سيما پحش شد كه در كمال ناباوري بازهم اسمم به عنوان ترانه سرا در پاي كليپ ديده نمي شد و اين سريال ناكاميهاي من در ان سالها بود كه در روحيه ام تاثير بسيار بدي گذاشت تا جايي كه تصميم گرفتم قيد ترانه و ترانه سرايي را بزنم

س- چرا اسمی از شما برده نشد؟

ج- نمي دانم شاید چون من معروف نبودم اسمم رافراموش کردند بزنند...!

از کارهای اول صحبت کردیم و گفتید ازشهرستان با خشایار در ارتباط بودید. می خواهم این را بپرسم که آیا حقیقت دارد که ترانه سراهای مشهور حال حاضر کشور روزی روزگاری برای کار کردن باج می دادند؟ و این یک اصل است و هر کسی که می خواد وارد این کار شود باید برای کارهای اول باج بدهد؟

س- دیگران را نمی دانم ولی از کمپانی های پر کار ان روزها می شنیدم که برای کار اول به شاعر پول نمی دهند و اگر می دهند خیلی ناچیز است حتی بعضی ها راست یا دروغ به من می گفتند خیلی از چهر ه های ترانه که شما می شناسید برای کار اولشان پولی دریافت نکردند تا رفته رفته مطرح شدند ،من بابت ترانه اولی كه كار كردم دستمزدي دريافت نكردم و شايد به نوعي خجالت مي كشيدم كه بگويم  دستمزدم را بدهيد 

س- چطور راضی شدید که بدون دستمزد کار کنید؟

ج- من در ان سالها خيلي بي تجربه بودم

س- حالا کسی که می خواهد وارد بازار شود باید باج بدهد؟

ج- نه این اصلا منطقی نیست. اما این چیزی است که از نسل اول ترانه به ما منتقل شده است . شما مطمئن باشید كه حق خيلي از بزرگان امروز ترانه در گذشته خورده شده شايد حق شهیار قنبریها و واروژان ها هم در زمانی خورده شده. شاید درست نباشد این را بگویم اما نسل اولي ها انتقام خود را از نسلهاي بعدي مي گيرند و نسل بعدي هم انتقام خود را از نسل بعد از خود مي گيرد در دهه پنجاه به نوعي ترانه سرا سالاری رواج پیدا کرد، يعني ترانه سرا در كنار اهنگساز كاري را توليد مي كردند و بعد تصميم مي گرفتند چه كسي اجرايش كند اما در دوره ما در ابتدا به علت اينكه تيمهاي موسيقي شكل نگرفته بود خواننده سالاري باب شد و ترانه سرا سالاري وجود خارجي نداشت من فكر مي كنم الان رفته رفته داريم به آن شرايط بر مي گرديم و اين ترانه سراها هستند كه اتاق فكر قلمداد مي شوند و بابد از احترام ویژه ای برخوردار باشند من فکر می کنم خوانندگان واهنگسازان از بی تجربگی و و شاید رفتار غیر حرفه ای بعضی از ترانه سراها و شاید از محجوب به حیا بودن ترانه سراها در تقاضا ی دستمزد ترانه سوء استفاده غیر حرفه ای می کنند این اخلاق زشت ریشه در عقده های فرهنگی و شخصیتی و سرخوردگی های دوران قبل از شهرت ان اهنگساز و خواننده دارد که امیدورام به زودی مشکلشان مرتفع شود و گذشته احتمالا تاریک خود را فراموش کنند و رفتار مدرن و حرفه ای تری از جهت پرداخت به موقع عوامل تولید موسیقی را در پیش بگیرند

س- سابقا" این طور بود که ترانه سرا ها یا موزیسین ها از ایران خارج می شدند و در آن سوی مرزها به کارشان ادامه می دادند. اما الان شما در ایران زندگی می کنید و دارید ترانه آن طرف را ساپورت می کنید، آن هم در شرایطی که ترانه حال حاضر داخل کشور به کسانی مثل شما نیاز دارد. فکر نمی کنید دارید در حق بچه های داخل ایران ظلم می کنید؟

ج- به ما هم ظلم شد! من از سال 78 شروع کردم. نوشتم پاره كردم رفتم آمدم تا خودم را تثبيت كنم  سال 81 اولین ترانه ام از صدا و سیما پخش شد. تا چند سال پیش ذهنیتم این بود که ترانه سرایی یعنی این که تو یک تیم خوب کاری داشته باشی. من فواد و علیرضا عصار را داشتم و كه در كنسرتهايشان ترانه هاي زيادي از من اجرا مي شد و مي شود از موقعیت خودم و تشخص کاری ام  راضی بودم.ترس از ممنوع الكاري باعث شد كه با خارج از كشور همكاري نداشته باشم يعني فكر مي كنم حقم بود كه خيلي زود تر از اينها مطرح شوم و ترانه ام به زمزمه مخاطب برسد ترانه و ترانه سرا براي شنيده شدن نياز به تريبون دارند اين مصاف عادلانه اي نبود كه من با  ترانه ام در آلبوم يكي از بهترين تيمهاي موسيقي مثلا 400 هزار تيراژ داشته باشم ولي ترانه سراي ديگر با پخش يك ويديو كليپ بيش از 2 ميليون بينينده و دیگری با ترانه یک سریال بیش از 10 میلیون بیننده و مخاطب داشته باشد من و همكاران ديگرم جبرا تحديد حدود مي شديم من با اينكه فعالیتم را با نسل اول ترانه سراها آغاز کردم و وارد مارکت شدم اما با نسل دومي ها به شهرت رسيدم از نسل اول كساني مثل يغما گلرويي و مريم حيدر زاده حمایت کمپانی را داشتند و البته استحقاق و استعداد لازم را داشتند که یک کمپانی از آنها حمایت کند . تمام استعداد های موجود در ترانه در آن سالها همان کسانی بودند که اسمشان را در لیبلها می دیدیم و باید هم مطرح می شدند. وقتی این كاروان شروع به حرکت کرد رقابت سخت تر شد. الان اگر شما بخواهید شهرتي  در این حرفه به دست بیاورید کار بسیار سختی است، به همين خاطر است كه امروز ديگر هيچ نام ونشاني از خيلي از چهره هاي ترانه سرايي پركار ان روز ها نيست كساني ماندند كه واقعا خوب بودند مثل يغما گلرويي و افشين يداللهي .(البته دیگران هم که فعالیت می کنند بسیار برای من قابل احترامند) در شرايطي كه من شروع به كار كردم فقط 6 ماه طول مي كشيد تا شماره تلفن يك خواننده و اهنگساز را براي پرزنت كردن  خود و ترانه ات را به دست بياوري يعني قدرت مانور در اختيار هسته مركزي و اولين كساني بود كه نزديك به اهنگساز و خواننده بودند و حمايت كمپاني ها و صداوسيما را همراه خود داشتند لا اقل براي مني كه در شهرستان بودم پيدا كردن اين لينكها و ثابت كردن خود بسيار زمانبر بود در حالي كه شما امروز روز مي توانيد مطرح ترين اهنگسازها و خوانندگان را مثلا در خانه ترانه كنار خود ببينيد و ارتباط داشته باشيد البته اين را بگويم امروز به اين نتيجه رسيدم كه صرف داشتن ارتباط مهم نيست چون در نهايت اين كلام يك ترانه سراست كه سد هر مافيايي را مي شكند و موقعيتش را تثبيت مي كند اما ان زمان خيلي سخت بود و اصلا با شرايط ترانه سراهاي امروز از جهت ارتباط برقرار کردن و پرزنت کردن قابل مقایسه نيست!  کمپانیها روی چهره های مورد اعتماد خود مانور می دادند صدا سیما هر ترانه ای که می فرستادم را رد می کرد و فقط به شاعران نور چشمی خود مجوز می داد ، کسی به من اعتماد نداشت ، شايد هم ترانه هايم  خوب نبود ولی عشق ترانه در من فوران می کرد.با خودم به این نتیجه رسیدم در این شرایط یا نباید کار کرد یا باید خیلی خوب باشی تا بتوانی کار کنی و دوام بیاوری. روزی 15 ساعت می نوشتم و پاره می کردم. درس و دانشگاهم یک سال عقب افتاد. زندگی ام را پای این کار گذاشتم و سعی کردم نداشتن ارتباط را با پشتکار جبران کنم.كه همان ضامن موفقيتم شد شكسپير مي گويد: بودن يا نبودن مسئله اينست !نمي دانم اگر اين حرف را كسي جز شكسپير مي زد آيا تا اين حد ماندگار مي شد يا خير به هر تقدير من ترانه سرايي بودم كه كلامم جلو تر از شهرتم حركت مي كرد به همين خاطر در ديروز گمنامی فواد حجازي و عليرضا عصار به من اعتماد کردند و پای ترانه ام ماندند البته از این نکته هم نباید غافل شد که سیاستی وجود دارد که بعضی ازحرفه ایها از غیر حرفه ای های مستعد استفاده می کنند تا هزینه هایشان را پایین بیاورند بسیار دیده ایم و شنیده ایم خیلی از خوانندگان  مطرح خارج از کشور برای پایین اوردن هزینه کنسرتهایشان از نوازندگان نمادین و کم خرج تر استفاده می کنند که البته این قضیه در دراز مدت آفت موسیقی خواهد شد البته در مورد من فکر می کنم کلامم پشتوانه همکاری دیگران با من بوده نه مسئله ای را که ذکر کردم ،امروز كلامم و شهرتم هم عرض هم پيش مي روند كه اين مسير معقول تريست نسبت به گذشته كه البته هر هنرمندي ناگزير است كه این دوران گذار را سپری کند تا به حق خود برسد   

 

س- چرا کتاب چاپ نکردید؟ شاید به این صورت هم معرفی می شدید؟

ج- من در ضمن اينكه به دوستاني كه مبادرت به چاپ ترانه هايشان مي كنند احترام مي گذارم اما شديدا  با چاپ  مجموعه ترانه  قبل از اجرا و شناخته شدن ترانه توسط مردم مخالفم! شما در بهترین حالت اگر 5000 تيراژ داشته باشید و 10 بار هم تجدید چاپ شود 50000 نسخه فروخته اید و به همین اندازه دیده شده اید! تازه در بهترین حالت، اما یک موزیک ویدئو حداقل در یک هفته 2 میلیون بیننده دارد، در ضمن هر کسی می تواند هر ترانه اي  كه  تنها مشكل مميزي نداشته باشد با هزینه کم چاپ کند كه من به اين شخص به هيچ وجه عنوان ترانه سرا نمي دهم در كتاب شما در بهترين حالت صرفا يك محاوره نويس لقب مي گيريد ترانه سرا عنوانيست كه به صاحب اثر بعد از اجراي كارش داده مي شود  شما در چاپ كتاب خودت در اكثر موارد سرمايه گذاري مي كني البته شايعه اي هم وجود دارد كه خيلي ها  رايت كتابهايشان را به كمپاني مي دهند تا كتابشان چاپ شود و اين دقيقا شباهت به كار ترانه سرايي دارد كه بابت اجراي ترانه اش پولي دريافت نمي كند...! در ضمن در کتاب شما نمی دانی که کدام ترانه را برای چه کسی نوشته ای؟ اما در ترانه سرایی یاد می گیری که برای شخصیت صدای خواننده بنویسی. از چه واژه هایی استفاده کنی، یاد می گیری که چه کلماتی ستیز آوایی ایجاد می کنند، کدام کلمات در دکلماسیون زیبا هستند و در اجرا خوب در نمی ایند  این چیزها را من در تجربه هاي اجرايي یاد گرفته ام. از طرفی بسیاردیده شده دوستانی که مبادرت به چاپ کتاب می کنند و چون خودشان در انتخاب شدن اثرشان دخل و تصرفی ندارند و از قبل نمی دانند که چه کسی قرار است این کلام را اجرا کند در اجرا بسیاری از ابیات ترانه هایشان حذف می شود در حالی که در ترانه سرایی ِ صرف ، این اتفاق به حداقل می رسد و گاهی دیده شده اهنگساز و خواننده دو یا سه ترانه  را ازکتابی تلفیق می کنند تا ترانه باب دل خود را به اجرا در بیاورد که در اکثر موارد سبب دلخوری صاحب اثر می گردد من اعتقاد دارم ترانه سرايي رندم نيست و شما فرصت اشتباه نداريد  در حالي كه در چاپ كتاب رندم وجود دارد محاوره نويس اثرش را چاپ مي كند و اين اهنگساز و خواننده است كه كلام را انتخاب مي كند و اجرا مي كند در حالي كه ترانه سراي حرفه اي خودش در توليد اثرش نقش محوري ايفا مي كند و همه اينهايي كه گفتم هيجان ترانه سرايي را براي من به مراتب نسبت به محاوره نويسي وچاپ كتاب قبل از اجرا بالاتر نگه مي دارد من اعتقاد دارم كه كه يك ترانه سرا بهتر است بعد از موفقيت چند ترانه اش دست به چاپ مجموعه ترانه هايش بزند خيلي از ترانه سرایان تازه کار متاسفانه هنوز متوهم شرايط سالهاي 76 تا 80 هستند و فكر مي كنند چاپ مجموعه ترانه مثل ان سالها براي ترانه سرا موفقيت كسب مي كند در ان سالها كمپاني دارينوش بيشتر دست به اين كار مي زد و راهش را به خوبي مي دانست در مجوعه آثاري كه از خوانندگان مختلف وارد بازار مي كرد اگر خاطرتان باشد چهره هاي محبوبي چون مرحوم خسرو شكيبايي و پرويز پرستويي لابلاي اجراي ترانه ها دكلاماسيون مي كردند و اين يعني فروش و محبوبيت يك كمپاني ، حدس باقي ماجرا فكر مي كنم كار ساده اي باشد ...

س- از همکاری با آن ور آبی را راضی هستی؟ همین راه را ادامه می دهی؟

ج- من با صداهایی کار کردم که حافظه تاریخی 3 نسل از مخاطب فارسی را به دنبال خود دارند و در موفقیت ترانه هایم نقش داشتند در مورد ادامه راه باید بگویم این یک معادله ساده است، ما 5 خواننده عالی داریم که همیشه در بورس هستند و همه آنها  در آستانه 60 سالگی قرار دارند! آنها نهایتا" 5 يا 10سال دیگر می توانند بخوانند، برای همین هم تمرکز من فقط آن طرف نیست، با بچه های داخل هم کار می کنم.

س- شما سال 82 وارد خانه ترانه شدید. بعضی از دوستان ترانه سرا می گویند که شرکت در این جلسات هیچ سودی ندارد و کسانی که این جلسات را برگزار می کنند فقط به فکر این هستند که خود را نشان بدهند. آیا این گونه است؟ آیا این جلسات هیچ تاثیری روی شما نذاشته است؟

ج- اگر بگویم برای خود من دو وجهی بود شاید باورت نشود، الکی و همدم را که الان می شنوید خیلی از نظر زبان و شیطنت به ترانه اشتباه بود (تو به خیر ما به سلامت )که سال 81 (قبل از ورودم به خانه ترانه ) کار کردم نزدیک است، در ان سالها با موفقیت ترانه اشتباه بود در آلبوم و کنسرتها و استقبال مردم از این ترانه به خط و تایپی  از ترانه رسیدم که اوجش را بعدها در ترانه هایی که بالا نام بردم تکرار کردم در ان سالها با دوستانی که موسیقی زیرزمینی کار می کردند و در سبکهای راک و هوی متال فعالیت می کردند آشنا بودم و سعی کردم زبان مناسبی برای این سبک از موسیقی در ترانه را پیدا کنم که اوجش را بعدها در ترانه هایی مثل دکتر ، تمکین ، شک و با تمام وجود غمگینم و... که در خانه ترانه شنیده اید  از این بین تنها این اخری توفیق اجرا با شاهین - ن  را پیدا کرد در واقع ورود من به خانه ترانه به نوعی مصادف بود با تجربه کردن سبکهای مختلف ترانه خاطرم هست اولین ترانه مدرنی را که با اولین حضورم در خانه ترانه خواندم به شدت مورد تشویق قرار گرفت و احساس کردم مسیر را درست رفته ام ، در آن زمان خیلی ها هنوز درگیر واژ ه هایی چون  پیچک و رازقی و هرم  بودند  که ما مدرنیسم را به خانه ترانه تزریق کردیم.

س- شما و چه کسانی؟

 خیلی ها بودیم من در کنار مهسا ناجی ، نادر بختیاری ، نیما کوکلانی ، ، کوروش سمیعی ، مهیار کاظم زاده ، والبته یغما که جزو موسسین خانه ترانه بود و سبک خودش را داشت  البته مخالف هم زیاد داشتیم  مخالفت هایی که گاهی به درگیری منجر می شد!

ج- بحث بر سر چه بود؟

من می گفتم موسیقی مثل اکسیژن است و هر گروه سنی می تواند از آن و در ژانرهای مختلف استفاده کند. ایرج جنتی عطایی و شهیار قنبری آن زمان مریدان زیادی در جلسات داشتند. من می گفتم حتی بابک روزبه در "ژانر خودش" خوب می نویسد. این قیاس مع الفارغ است که "دیوونه دیوونه" بابک روزبه را با " کیوکیو بنگ بنگ" زویا زاکاریان مقایسه کنید! موسیقی ژانرهای مختلف دارد و هر کس به واسطه ذائقه اش ژانر مورد علاقه اش را پیدا می کند. متاسفانه بخاطر شرایط بیمار گونه موسیقی عده ای سر و صدا کردند و کارهای به اصطلاح سطحي دیگران را دلیل کم کاری خودشان می دانستند! مصاحبه های زیادی از قديميهاي ترانه سرايي كه بعد از انقلاب در ايران ماندند و سالهاي اغارين آزادي موسيقي پاپ دوباره شروع به فعاليت كردند  می خواندیم که می گفتند ما کم کاریم چون منتظریم حباب ها بروند! که به این حرف نقد دارم یعنی چه؟ کسی که کار خوب ارائه بدهد حتما شنیده می شود. اما بحث اصلی منتقدین این بود که این سبک از زبان ترانه نیست و قابلیت اجرایی ندارد و خب ما هم اعتقاد خود را داشتیم

 من تقریبا از همان اوایل  تاسیس خانه ترانه وارد جلسات  شدم قبل تر در فرهنگسرای ابن سینا و بعدها در فرهنگسرای شفق و تقریبا جزو پیشگامان ترانه های مدرن بودم. نمی توانم بگویم تاثیری داشت یا نه، دیگرانی که از من عقب تر بودند می توانند بگویند. چون خیلی ها بعدها به این سبک روآوردند ولی این وسط یک مسئله وجود داشت و این بود که ما ترانه را پشت تریبون می خواندیم و تشویق می شد اما وقتی می خواستيم براي اجرا پيشنهاد كنيم چون ظرف و مظروف هماهنگ نبود به مشكل بر مي خورديم ترانه هاي ما در خانه ترانه از يك روحيه كاملا مدرن و نزديك به موسيقي راك برخوردار بود ولي ما مي خواستيم انها را به صداهاي پاپيولار به اجرا در بياوريم  بعضی از دوستان ترانه سرا سعی داشتند این سبک از ترانه را با صدای خود به اجرا در بیاورند ولی چون صدا و اهنگسازیشان به قدرت و جدیت ترانه هایشان نبود به بن بست می خوردند ما سبكي از ترانه را كار مي كرديم كه خیلي از موسيقي ان روزها جلوتر بود آن موقع گروه های زیرزمینی هم شعر های حافظ و مولانا را با موسيقي انچناني خود می خواندند. در حالي كه نسل ما كلام مناسب ان سبك از موسيقي را خيلي جلوتر از رپرها و راكرهاي امروز در خانه ترانه مي سرود و صد افسوس كه با موسيقي مناسب خود عجين نبود يا در آن سالها موسيقي مناسب خود را پيدا نكرده بود شكل بي قاعده  و پر از ضعفهاي تاليف و مشكلات فني ترانه اي كه در ان سالها ما كار مي كرديم را امروز كساني دیگر دارند اجرا می کنند ترانه هایی که در خانه ترانه محبوب مي شد در بیرون از جلسات اصلا استقبال نمی شد. دوگانگی بوجود آمد.بعضی ها می گفتند اصلا اعتقادی به جریان بازار نداریم، خودشان را بالا نگه می داشتند، می گفتند ما خوبیم ومارکت اشتباه می رود. مارکت باید سمت ما بیاید.من همیشه گفتم که بايد، 20 میلیون هزینه کنید و آلبومتان را خودتان تولید کنید و بخوانید و بگویید این درست است، چطور می توان با هزینه دیگران تفکرات خود را ارائه داد!؟

یک مثال از کارهای خودم می زنم، ترانه "خدا با ماست" که به" خدا با ما نشسته چای می نوشه" معروف شده یک ترانه جلسه ای و خانه ترانه ای بود که بعضی از مردم درکش نکردند...! در حالي که دو ترانه الكي (من فقط عاشق اينم ) و همدم (خود آزاری) در دوسال پياپي از نگاه شبكه من و تو و و مخاطبينش وسایتهای معتبر مختلف عنوان ترانه سال را به خود اختصاص دادند به خصوص ترانه الكي كه به عنوان عاشقانه ترين ترانه سال و پر دانلود ترين ترانه فارسي را هم در سايتهاي مختلف از ان خود كرد در حالی که از نظر من از بعد تکنیکال وایده ئولوژیک به هیچ وجه این دوترانه در حد و اندازه خدا با ماست نبودند وقتی بهترین ترانه تو از نظر خودت در نظر مردم بدترین می شود و متوسطهایت اول می شوند حتما یکجای کار ایراد دارد و تو به عنوان خالق هر 3 اثر به فکر فرو می روی که تو اشتباه کرده ای یا جامعه ای که صادق هدایت و فروغ و شاملو رو پشت سر گذاشته استهاله فرهنگی شده که معنای استعاره و غیره را درک نمی کند ؟!

به هر تقدیر خوبی خانه ترانه در این بود  که ما فارغ از هر زنده باد و مرده باد تازه ترین دستاوردهای تکنیکی خود در زبان و مفهوم را با همترانه ای ها قسمت می کردیم به این صورت که وقتی من ترانه ای جدید می خواندم انگیزه ای می شد تا دیگری جلسه بعد کاری بهتر از من بنویسد و وقتی دیگری ترانه می خواند که مورد استقبال قرار می گرفت انگیزه ای می شد تا من بنویسم که از این نظر 100% موثر بود. که امیدورام خانه ترانه دوباره به روزهای اوج خود برگردد

 

س- در مورد ترانه مدرنیسم گفتی. از مدرنیسم در ترانه بیشتر بگو. یکی از خصوصیات ترانه های افشین مقدم شیطنت هایی است که زیاد دیده می شود مثل " دو سه روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری" که یک جور اذیت کردن را عاشقانه بیان می کند یا استفاده از کلماتی که تا الان در ترانه استفاده نشده مثل "خود آزاری". آیا منظورت از مدرنیسم همین شیطنت ها یا استفاده از کلماتی است که تا کنون استفاده نشده؟

ج- مدرنیسم در معنی لغت یعنی سبک جدید فکر می کنم این سخن نیچه باشد که می گوید مسائل هستی هیچگاه تغییر نمی کنند عشق – امید و ارزو ، انتظار، خشم همیشه وجود داشتند و خواهند داشت فقط نگاه مولف به این مسائل تفاوت بوجود می اورد یکی دوست دارد عشق را درنیاز عاشق و ناز معشوق ببیند دیگری همسانی و برابری عاشق را در کنار معشوق هدف قرار می دهد درآن سبک ترانه ای که ما کار می کردیم جدا از مفاهیم تازه در ژرف ساخت و جهان بینی اثر ، در روساخت و زیان از شبکه واژ ه گانی استفاده می شد که قبل از ان در هیچ ترانه ای به کار نرفته بود و شنیده نمی شد خلاصه همه چیزش جدید بود شما را ارجاع می دهم به کتاب از لاله زار تا جمهوری که اکثر ترانه های ان کتاب تلاش دوستان ترانه سرایی است که سعی داشتنتد مدرنیسم را وارد ترانه کنند 

س- یک بحثی در خانه ترانه کردی و آن این بود که گفتی ترانه پیشرو 40 سال اخیر را من نوشتم و خیلی ها علیه تو موضع گرفتند؟

ج- البته شاید بهتر باشد اصلا به این سوال جواب ندهم چون اولا چنین چیزی اصلا صحت ندارد و من هیچوقت چنین جمله ای را نگفتم از طرفی فکر می کنم مخاطبین نشریه شما شاید چندان علاقه مند نباشند که ااتقاقات و بحثهایی که در بین ترانه سرایان پیش می آید را دنبال کنند اما برای روشن شدن ذهنیت خودت توضیح می دهم من گفتم این روزها برای من به عنوان ترانه سرا جریان سازی مهمتر از صرف نوشتن است یعنی در اکثر موارد به این فکر می کنم که دفتر ترانه ایران چه گذشته ای دارد و من به عنوان ترانه سرا چه برگ زرینی می توانم به ان اضافه کنم مثال زدم از ترانه نقاب و تصور کن و شطرنج گفتم قبل از این ترانه ها ترانه های اجتماعی سیاسی دفتر ترانه این مرزو بوم حول و حوش مسائل مربوط به زمان خود بود مثال زدم از ترانه هایی مثل بن بست ، جنگل ، بوی خوب گندم و غیره بعد گفتم ترانه ای مثل نقاب در ژانر اجتماعی سیاسی مسبوق به سابقه نبوده و برگ تازه ای را دفتر ترانه اضافه کرده است و می خواستم این مطلب را به دوستان منتقد منتقل کنم که وقتی ترانه ای را می شنویم قبل از اینکه سریعا به سراغ نقد زبانی برویم ابتدا به ساکن ببینم در طول و عرض خود ایا حرف و نگاه  تازه ای دارد یا خیر به همین خاطر روی ترانه من عاشق کسی ام بحث شد من خواستم این نگاه از نقد را منتقل کنم که دوستانم بد برداشت کردند و فکر کردند من قصد تبلیغ خودم را دارم ...! من شدیا احساس می کنم زیبایی شناسایی منتقدین ما یک مقدار نخ نما شده است و نیاز به این داریم که به ترانه از زوایای تازه تری غیر از وزن و قافیه و اختلالات زبانی نگاه کنیم

س- قبول داری این حرف را که کسی تا الان این نوع ترانه رانوشته خودت نباید می زدی؟ شاید اگر شخص دیگری می گفت بهتر بود.

ج- شهیار قنبری قصه دوماهی را سال 48 نوشته است 40 سال است که فریاد بر می آورد سراغاز ترانه نوین قصه دوماهی است و کسی نمی گوید آقا چرا خودت می گویی ؟!به نظرم گفتنش ایرادی ندارد در ترانه خداباماست هم مخالفین و منتقدین همین را می گفتند ! می گفتند خودت نگو ساختار شکن بگذار ما بگوییم اینکه من در دفاع از ترانه ام در جواب منتقدی بگویم مسیر نقدت اشتباه  است چون تجربه اینکاررا نداری ناراحت کننده است اما کسی ایراد بیجا و بی مورد از ترانه ام بگیرد ناراحت کننده نیست؟ و نباید جوابی به او بدهم ؟ مطمئن باشید 80 درصد کسانی که از جوابیه من در مورد  ترانه خدا باماست ناراحت شدند کسانی بودند که دوست نداشتند این موفقیت به پای من نوشته شود به همین خاطر تا می گویم ساختار شکن می گویند چرا خودت می گویی ؟  مطمئن باشید ترانه  سرایی که از سال 82 در کنسرتها معرفی می شود و در 5 سانس کنسرت 15 هزار نفر تشویقش می کنند و دو سال پیاپی ترانه هایش از نگاه مردم هم اول می شوند هم زرشک طلایی دریافت می کند به درجه ای از ظرفیت سازی رسیده است که نخواهد در یک مکان 300 نفری از خود بیخود شود و تبلیغ خودش را کند. از طرفی  گاهی مواقع برخوردهای حرفه ای لازمه کار هر ترانه سرا است کسی که 8 سال تجربه رفتن به خانه ترانه و بیش از 10 سال تجربه کار حرفه ای را دارد به خوبی می فهمد چه کسی قصد شیطنت دارد؟ چه کسی از سر بی تجربگی نقد می کند؟ و چه کسی واقعا صادقانه نقد می کند؟! خیلی از عکس العملهای من بر می گردد به شناختی که از منتقدم دارم  

س - به نظر می رسد تا حدی با نقدهایی که در جلسات می شود مشکل داری؟

ج- هنوز بعد از 9 سال که از سابقه ی خانه ترانه می گذرد منتقدین سر جزئی ترین مسائل با هم به تفاهم و اشتراک فکری نرسیده اند این مشکل زیبایی شناسیست زیبایی شناسی هر کس با دیگری فرق دارد اما یعضی چیزها جزو بدیهیات است مثلا اینکه با هم به این تفاهم برسیم که هر ترانه را باید با منطق درونی خودش نقد کرد

س- شما همیشه اعتقاد داشتید که ترانه وابسته به موسیقی است، اما فکر نمی کنید که ترانه روی کاغذ هم باید ترانه باشد؟ از ترانه های خودت مثال می زنم. ترانه همدم را که روی کاغذ می بینیم به دل می نشیند مخصوصا جایی که نوشتی"کنارم هستی و انگار، همین نزدیکیاس دریا، مگه موها تو وا کردی؟ که موجش اومده اینجا". اما ترانه هایی که در خانه ترانه از تو می شنویم فاقد این امتیاز هستند.

ج- البته خودم نه ولی مطمئنا دوستانی که من و ترانه ام را می شناسند به جمله اخر تو ایراد وارد خواهند کرد که گفتی ترانه هایی که در خانه ترانه می خوانم فاقد این امتیاز است چون همه عکس این حرف را می زنند از طرفی این بحث خانه ترانه وقتی از طرف شخصی مثل تو که یکی از اعضای ثابت ان هستی مطرح می شود  ممکن است جریان مصاحبه را یک مقدار شخصی کند که بر می گردد به پشت پرده من و اعضای خانه ترانه ...! این حرف درستی نیست که من در خانه ترانه فقط باید ترانه متفاوت بخوانم الکی ، همدم ، پلک و خدا باماست قبل از اینکه امروز به اجرا در بیایند و به این موفقیت نسبی دست پیدا کنند طبق تاریخ سرایش به ترتیب روزی در خانه ترانه خوانده شده بودند و به شدت مورد تشویق قرار گرفته بودند خب من در بعضی از ترانه هایم ممکن است ضعیف تر عمل کنم در بعضی قوی تر شما حافظ هم که می خوانید بعضی غزلیاتش بهتر از دیگریست ، مقایسه من با خودم هیچ ربطی به خوانش ترانه من در خانه ترانه و اجرای ترانه ام  در بیرون از این مکان ندارد به شدت و ضعف خودم از نظر زبانی و عاطفی بستگی دارد به هر تقدیر من فکر می کنم ترانه ای که روی کاغذ شاعرانگی داشته باشد ترانه نیست ، شعر محاوره است. من در مورد ترانه حرف می زنم، موقع ترانه نوشتن به این فکر می کنم که این ترانه با صدای فلان خواننده چه فرمی می شود؟ چه ترجیع بندی باید داشته باشد؟ همه اینها قدرت مانورم را در انتخاب واژ ه و تصویر محدود می کند من این روزها دیگر ترجیح می دهم ترانه ام اجرای موفق داشته باشد تا اینکه صرفا روی کاغذ شاعرانه باشد و در اجرا نا موفق، البته اگر به این توفیق دست پیدا کنم که به قول تو مثل همدم هم روی کاغذ زیبا باشد هم در اجرا قطعا کوتاهی نخواهم کرد زیباترین ترانه های این مرزو بوم روی کاغذ از بعد شاعرانگی پس از اجرا مهجور ماندند و شنیده نشدند ترانه پرسه ( پرسه در خاک غریب ) سروده ایرج جنتی عطایی از نظر تکنیکی و بعد جهان بینیک کجا و ترانه (ای که بی تو خودمو) کجا اولی مهجور ماند و دومی جاودانه شد و هنوز هم که هنوز است در کنسرتهای خوانند ه اش اجرا می شود و مردم یک صدا این ترانه را با هم می خوانند تجربه ثابت کرده هر چه قدر کلام سهل و ممتنع تر و ساده تر باشد در اجرا موفق تر و ماندگار تر خواهد بود باید ببینیم هدف ترانه سرا از سرودن ترانه چیست ؟ پر واضح است ایرج جنتی عطایی هنگام سرایش ترانه پرسه دنبال هیت شدن نبوده است و مخاطب خاص را هدف قرار داده است که از این بعد ترانه موفقی است بعضی از ترانه ها این اقبال را دارند که هم مخاطب خاص را فتح می کند هم مخاطب عام را مثل ترانه پل که البته نباید نقش سینمای ان زمان را در مطرح شدن خیلی از این ترانه ها بی تاثیر دانست خود کلام به ما می گوید با چه منطقی نقدش کنیم کلام تجاری هیچ ادعایی از خودش ندارد و دنبال شاعرانگی مدنظر دوستان منتقد نیست ولی متاسفانه باز می بینیم که جریان نقد به سمتی می رود که ان ترانه  به هیچ وجه پتانسیلش را ندارد توجه داشته باشیم که منظور از ماندگاری این نیست که چهل سال ، بعد از اجرای ان ترانه عده ای ، احتمالا بعضی از منتقدین در یک کافی شاپ دور هم  جمع شوند و مشغول شنیدن موسیقی باشند و به نا گاه بگویند عجب ترانه ماندگاری و عجب اثر درخشانی ! منظور از ماندگاری سلطان قلبهاست  که در پشت ترافیک اکاردئون زن خیابانی می نوازد و تو به عنوان مخاطب و کسی که با این اثر درخشان نوستالژی داری به نوازنده اش پول پرداخت می کنی تا باز بنوازد فراموش نکنیم ترانه را مردم کوچه و بازار ماندگار می کنندنه منتقدین ...!

س- من می گویم همه را بگو! تو یک شعر عاشقانه داری که از واژه "آرژانتین" درآن استفاده کردی می شود آن را بگویی؟

ج- اسم این ترانه شک هست : تو دیر کردی و به من گل میدی/ هزار تا فکر به من سنگ انداخت

چشم من از گریه مثل اون شب شد/ که تیم محبوب من آرژانتین باخت

س- همین است! من می گویم در تمام اشعار تو این شاعرانگی و اتفاقات باشد!

ج- نمی شود! سخت است! مگر شاملو همه شعر هایش خوب است؟ مگرحافظ همه غزلهایش زیباست؟ بعضی چیزها اتفاق است، مثل اتفاقی که برای ترانه الکی افتاد و من اصلا فکرش راهم نمی کردم که تا این اندازه گل کند. به هرحال توانایی من هم محدود است، شاید برای من هر سه سال یکبار چنین اتفاقی بیفتد!

از طرفی این زیبایی شناسی توست که این بیت را زیبا می بینی دیگری برخورد کرده ام که اصلا می گوید بیت خنده داریست و اصلا این چه ترانه ایست ؟! خب فکر می کنی من به عنوان خالق اثر در برخورد با دو جنس از نقد و دو جنس از مخاطب وظیفه ام چیست ترانه شک را می نویسم که مخاطب جدی ترانه دوست داشته باشد الکی را هم برای قاطبه مردم می نویسم مشکلی که وجود دارد اینست که منتقد من به جای اینکه ترانه مورد علاقه خود را در آثار من پیدا کند از من بابت اینکه ترانه دلخواه گروهی دیگر از مخاطبم را نوشتم انتقام می گیرد  

س - اینکه افشین مقدم ساده می نویسد را کنار بگذاریم، مطمئنا" گاهی اوقات خورند جامعه ما طوری است که باید یک ترانه ساده بشنود، و گاهی هم باید با کاری که دارای پیچش است و مخاطب را وادار به فکر می کند مواجه شود. گاهی اوقات متعصبانه نگاه می کنم و فکر می کنم شاعری شعری را می نویسد که شاید در طی 20 سال همچین اتفاقی برایش نیفتد، نباید وجهه اش در جلسات خانه ترانه به هیچ قیمتی خدشه دار شود و بعضی ا ز ترانه ها نباید از دهان تو و بنام تو از پشت تریبون اجرا شود.

ج- فکر می کنم ما در تعریف خانه ترانه باهم مشکل داریم خانه ترانه از نظر تو یک جریان جدا از مارکت است، از نظر من مقریست که قرار بود روزی تمام ترانه سرایان حرفه ای مارکت در آنجا تریبون داشته باشند قرار بود هر صندلی یک کرسی تلقی شود و هر فرد دارای یک حق رای ، خب نگذاشتند به ثبت برسد و حاشیه های خود را پیدا کرد این توهم بعضی از دوستان است که فکر می کنند خانه ترانه جایگاه ارزشی تری نسبت به مارکت دارد من می گویم همه ترانه سرایان مارکت به خانه ترانه مفهوم می بخشند در این بین یکی بازاری کار می کند دیگری هنری در شرایط دمکراسی خانه ترانه هیچ کس حق ندارد برای دیگری خط مشی تعیین کند این حرف مثل این می ماند که من به علی ایلیا بگویم شما حق ندارید در خانه ترانه ، ترانه ( قرار نبود هی چی قرار نیست بشه ) را که سروده توست و بسیار زیباست را پخش کنی و برای چی از پشت تریبون چنین ترانه بازاری با ریتم شش و هشت را پخش کردی ؟ اگر خاطرت باشد در نقد همین ترانه گفتم اساسا قرار نیست تمام ترانه های ما تفکر بر انگیز باشد بعضی مواقع مخاطب نیاز دارد فقط به صورت سطحی با یک اثر برخورد کند و دوست دارد موسیقی را بشنود و فیلمی را ببیند که اصلا او را به فکر فرو نبرد و با سطح مخاطب از نظر احساسی ارتباط برقرار کند تا عمقش ...

.

س- مسئله دیگری که به نظر می رسد این است که بنظر می رسد افشین مقدم خیلی به ادیت ترانه توجهی ندارد. در ترانه خدا با ماست ((بیکارم و گندمزارم)) از نظر قافیه ایراد دارند یا ((همیشه هیچ وقت اینطور نبودم)) یا در ترانه الکی که در ابتدای همه ابیات از تکیه کلام ((من قفقط عاشق اینم)) استفاده شده اما در ادامه شاعر همه چیز می خواهد. آیا این ایرادات تعمدی است؟

ج- اتفاق جالبی که از چند سال قبل متوجهش شدم برخورد دو پهلوی دوستانم قبل از اجرای ترانه هایم و بعد از اجرای ترانه هایم است اولین بار در ترانه بغض با صدای علیرضا عصار و موسیقی شهرداد روحانی  این مسئله برایم اتفاق افتاد خاطرم هست سال 83 این ترانه را در خانه ترانه خواندم و تقریبا سالن یکپارچه تشویق بود و حتی تعدادی از دوستان خواهش کردند که روی کاغذ این ترانه را داشته باشند مجری جلسه سعیدامیر اصلانی بود که گفت خیلی قشنگ بود البته ان موقع به جای مصرع به پای صحبتم بشین ، به پای حرفم بنشین قرار داشت که در اجرا به صورتی خوانده شد که تفاوت زبانی ایجاد شد دو سال بعد یعنی وقتی سال 85 این ترانه وارد بازار شد همان دوستان چنان این ترانه را زیر نقد بردند که باورم نمی شد کار به جایی رسید که تمسخر می کردند و می گفتند  بند : تو در شب تولدت به شعله فوت می کنی / به چشم من که می رسی فقط سکوت می کنی ... بی معناست و گویی آشغالی در چشمم گیر کرده که انتظار دارم معشوق با فوت کردن آشغال را بیرون آورد در حالی که در خوانش سال 83 در خانه ترانه وقتی این بند را خواندم وسط ترانه همه تشویقم کردند یکی از ترانه سرایان مطرح به من خبر دادند که میهمان سمیناری در اصفهان بودند و این ترانه را فاقد ارزش هنری دانستند ولی مردم در اجرای کنسرتها پیام دیگری برای من داشتند خدا باماست ترانه ای بود که سال 85 در مراسم بزرگداشت بابک بیات در خانه ترانه خوانده شد و بی نهایت مورد تشویق قرار گرفت بعد از اجرا تمام دوستانی که به من می گفتند که بند ( ملخ افتاده توی خرمن گندم / منم مثل همه از کار بیکارم / به جای داس شونه توی دستامه / فقط به فکر گندمزار موهاتم ) بیت زیبایی است و گور بابای قافیه  تصویرت را خراب نکن و ... شدند منتقد جدی این ترانه این اتفاق در مورد ترانه الکی هم افتاد دوستان نزدیکم قبل از اجرا عاشق این ترانه بودند اما بعد از موفقیت این ترانه منتقدم شدند حتی دوستانی خبر دارم بابتش به من تبریک گفتند و اما در محافل خصوصی می گفتند یعنی چی الکی بگم جدا شیم ؟ یا یعنی چی کار و بار زندگیم و بذارم برای فردام ؟ خلاصه اینکه من طی این سالها یاد گرفتم نه باتشویق کسی غره شوم نه با نقد کسی اعتماد به نفس خودم را از دست بدهم در این روزها که دورنگی های بسیاری را ازدوستان نزدیکم می بینم سعی می کنم به خودم ،قلمم و تجربه ام اعتماد کنم تا کسی دیگر ...

در مورد بیکارم و موهاتم بارها توضیح داده ام به خاطر وفاداری به مفهوم و تصویر قافیه را شکسته ام ، ازبزرگان شعر کلاسیک و بزرگان ترانه مثالهای زیادی وجود داردکه  به خاطر حفظ مفهوم و تصویر گاها دست به شسکت قافیه زده اند ، همیشه ، هیچوقت دو قید هستند در دستور زبانی فارسی اوردن دو قید در یک جمله پسندیده نیست و به نوعی غلط است و کسی تا کنون این کار را نکرده است من تعمدا برای اینکه تاکید بیشتری را در مفهوم  نشان دهم( مبنی بر اینکه نه همیشه نه هیچوقت این طور نبودم و این حس و حال را نداشتم)  این دو قید را به صورت پارادوکسیکال در کنار هم قرار دادم جمله طوریست که با خوانش هر کدام از این قیدها معنا پیدا می کند چه بگوییم همیشه اینطور نبودم ، چه بگوییم هیچوقت اینطور نبودم ،حال که این دو قید ماضی استمراری را در یک جمله قرار دادم حتما هدفی تکنیکال داشتم ولی ذهن تنیل به جای فکر کردن فقط به دستور زبانی که به صورت طوطی وار حفظ کرده رجوع می کند و می گوید غلط است در حالی که ترانه امروز این قواعد را بر نمی تابد به قول فروغ فرخزاد که می گوید مهجور ترین واژه ها نباید دور انداخته شوند و می توانند در شعر مورد استفاده قرار گیرند و یا در کتاب گفتگوی شاعران به نقدی که در مورد وزن و شکستهای وزنی اثرش صورت می گیرد پاسخ می دهد وزن با کلمات من است نه کلمات من در وزن فکر می کنم می توانیم در شعر و ترانه امروز شناور تر عمل کنیم من هر جا احساس کنم عاطفه کلام و تصویرم مزاحمی به اسم وزن و قافیه دارد این مزاحم را از سر راه بر می دارم این مانیفست من است

در مورد ترانه الکی ( من فقط عاشق اینم ) باید بگویم شعر ریاضی و هندسه نیست ترانه  عاطفه است این برخوردهای معادله ای و خشک هندسی با یک ترانه عاطفی ما را به جایی نمی برد این قاعده که از آن یاد کردید ممکن است در نقد شعر کاربرد داشته باشد اما شامل تکیه کلام نمی شود به طور کلی اعتقاد دارم تکیه کلام ها از این قاعده مستثنی هستند تکیه کلام برگ برنده یک ترانه است و باعث می شود اگر خوب به کار گرفته شود یک ترانه سالهای سال ماندگار شود من در ترانه الکی به این تکیه کلام رسیدم که ترانه ام را زمزمه پذیرتر و شناسنامه دار تر کنم  شما می گویید وقتی در ترانه گفته می شود من فقط عاشق اینم این فقط مطلق است و نباید تصاویر دیگری ساخته می شد و چیزهای دیگری به میزان علاقه مندیهای عاشق این ترانه اضافه می شد فکر می کنم این برخورد بیش از حد خشک و جدیست با این ترانه که سراسر عشق و عاطفه است . به هیچ وجه قصد توجیه نقدهایی که به من و ترانه می شود را ندارم و البته اعتقاد دارم گاهی مواقع هم مرتکب اشتباه می شوم پاره ای از هیجانات به ترانه سرا هنگام سرایش ترانه غالب می شود که کنترل کردنش سخت است مثلا 40 سال است که می شنویم ( از تو این شیشه ای ِ همیشگی خورشید مقوایی سر می زنه ) که به نظر من در ان ترانه فاخر و پر از تصاویر عالی مصرع : از تو این شیشه ای همیشگی خیلی مبتدیانه و ناشیانه نوشته شده است انهم وقتی می دانیم خالقش اسطوره ترانه سرایی است

س- امروز رابطه بین شاعران تا حدودی کدر شده، یغما گلرویی و روزبه بمانی در نشریات با هم بگومگو می کنند، دوستانی که سابقه شعر دارند و باید الگوی جوان ها باشند دست به تخریب جلسات خانه ترانه می زنند و شعر در مقابل شعر می ایستد! نظرت در مورد این اتفاقات چیست؟

ج- این اتفاقات همیشه بوده، ما که جوانیم، بزرگان ترانه هم  با هم دعوا می کنند. آنها هم زیر آب ترانه سراهای جوان را می زنند! به ظاهر به ما می گویند: فرزندان ما!! اما در باطن ...

5 سال پیش  در جلسه ای با جوی بسیار سنگین یکی از اسطوره های ترانه سرایی میهمان تلفنی ما بود که حدود 100 نفر از ترانه سرایان مطرح و غیر مطرح در آن جلسه حضور داشتند و از طریق تلفن با آقای اسطوره صحبت می کردیم، قبل از جلسه ایشان گفته بودند: حتما مرا نقد کنید. از آن جمعییت  90 درصد سوال کنندگان یا به مدح پرداختند یا سوالات کلیشه ای  پرسیدند، فقط من و روزبه بمانی نقد کردیم. وقتی نوبت من شد با مقدمه ای پر طمطراق و در نهایت احترام 2  سوال پرسیدم: اول این که چرا در بعضی از ترانه های شما بیت هایی است که در ترانه های دیگرتان هم وجود دارد علت این تکرار چیست؟ حتی در کاغذ نوشته بودم که علت این امر فقر فضا است یا تاکید بر یک جهان بینی خاص که افشین یداللهی اشاره کرد که فقر فضا را نگویم یعنی تا این حد مبادی اداب رفتار کردیم (که البته امروز می دانم که این خط فکری شاعر بوده است و ایشان هم می توانستند همین جواب را به من بدهند. البته اعتقاد دارم این امضا در کوتاه مدت جواب می دهد و لی در دراز مدت زبان را کلیشه می کند. بهتر است امضا را در جهان بینی و ژرف ساخت اثر داشته باشیم.تا در روساخت و زبان) سوال دوم این بود که چرا ترانه های شما مثل دهه پنجاه زمزمه نمی شوند؟ این ضعف ترانه سرا یا آهنگساز است یا کلا" دیگر ترانه ای مانند دهه 50 ماندگار نمی شود؟ که در کمال تعجب دیدم آقای اسطوره ناراحت شد و جواب داد که: ما کار خودمان را کرده ایم و راهمان را رفته ایم، شما ترانه کار کنید و زمزمه شوید!

من ناراحت شدم، خجالت کشیدم و... پشت سر من روزبه بمانی پشت تریبون رفت و گفت: به ما حق بدهید  انتقام چیزی که نداریم را از شما بگیریم. آقای اسطوره پرسید انتقام چه چیزی را ؟ روزبه گفت شما صداها و آهنگسازانی داشتید که ما نداریم. اسطوره گفت: ما با نسل خودمان کار کردیم و این شدیم، شما هم با نسل خودتان کار کنید و ایرج و شهیار و اردلان زمان خودتان شوید.  بعد از 5 سال تقدیر عوض می شود و خواننده های مطرحی که تا ان روز با اسطوره و همتایانش همکاری می کردند با من و روزبه بمانی همکاری خود را اغاز می کنند من و روزبه بمانی بزرگترین شاهدان عینی این ماجرا هستیم که در این رقابت کاری با پدرانمان چه زیرآب زنیها و سنگ پرانیهایی که صورت نگرفت تا این همکاری عقیم بماند انها اعتقاد دارند که به جرم ترانه نوشتن 30 سال است که کوچ اجباری را تحمل می کنند چطور می شود که عده ای با همان جرم در داخل خاک با خوانند گانی که  آنها بزرگ کرده اند  مشغول همکاری باشند؟ طرفدارانشان در فیس بوک  و سایتهای دیگر ما را پروژه های بلند مدت سیستم می دانند که خلاصه به ثمر نشسیتم تا تفکرات و ایده ئولوژی سیستم را از طریق صداهای ماندگار به گوش مخاطب برسانیم، جالب است دوستان ترانه سرای ما در داخل ممنوع الکارند ولی از نظر خارج نشینان سیستماتیک عمل می کنند البته مطمئنا از نگاه کسی که توهم توطئه دارد این ممنوع الکاری یک بازی سیاسیت  این خاطره را تعریف کردم تا بگویم ما باید از آنها درس بگیریم دعوایی که بین شهیار قنبری و ایرج جنتی عطایی پیش امده بود چه نتیجه ای داشت ؟ فکر می کنم مخاطب امروز در اثار هنرمند مورد علاقه خود  دنبال ردپای شخصیتی او می گردد و اگر جایی خلاف گفتار و نوشتار ان هنرمند فاش شود در ذهن مخاطبش می شکند من روزبه و یغما را که از دوستان نزدیکم هستند  به ارامش دعوت می کنم

س- تو چه معیارهایی برای ترانه نوشتن داری؟

 

ج- بستگی به ترانه دارد، اما تکنیکی که در اکثر ترانه های  من وجود دارد استفاده از روانشناسی و شیطنتهایی است که در زبان و مفهوم به کار می برم ، من ترانه سرایی نیستم که دوست داشته باشم کارم فقط اجرا شود. دوست دارم سبک داشته باشم ،تالیف و امضاء بزرگترین امتیاز یک ترانه سرات در اکثر مواقع فقط کسانی که فنون شاعری را می دانند و منتقد هستند می توانند بفهمند که چی کسی مولف است و امضا دارد  شاید باورتان نشود بعد از شنیده شدن 3 ترانه الکی ، همدم و خداباماست در ارتباط با مردم عادی دیدم به من می گویند شما سبک خاص خودتان را دارید که ما تا کنون در هیچ ترانه ای نشنیده بودیم و این برای من خوشحال کننده است که مخاطب ، ظرافتهای زبانی من را کشف کرده است و چاپم را می شناسد ، شهیار ، ایرج ، زویا و اردلان در کلیت دفترترانه را بستند ، چیزی که به نسل ما کمک می کند از آنها پیشی بگیریم پرداختن به دیتیل و جزئیات است. باید لایه ها را بشکافیم. جنتی عطایی و همتایانش در اکثر موارد در تک بیت ها ضربه نمی زنند این فرم کلی  ترانه هایشان است که مخاطب را میخکوب می کند ما باید در تمام  لحظات ترانه و در تک تک ابیات و مصرعها منحصر به فرد  عمل کنیم م باید لحظه ها و دیتیلها را ردیابی کرد و دست گذاشت رو مسائلی که به ظاهر دم دستی و پیش پا افتاده هستند اما تا کنون کسی ان را ترانه نکرده است من تجربه خود را دارم ترانه الکی  آنجا که می گوید   ( الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمی تونم) شاعرانگی ندارد ولی چون زوایای پنهان جوان امروزی را از نقطه نظر رفتار شناسی بر ملا می کرد و نوعی سادیک را که ممکن است در رفتار همه ما وجود داسته باشد را علنی می کرد مورد توجه مخاطب قرار گرفت با توجه به اینکه با صدای خوبی هم تلفیق شد

س- در ترانه سرایی از چه کسی الهام می گرفتی و الگوی همیشگی ات چه کسی بوده است؟

خوشبختانه در دوران تاثیر پذیری من نه کتابی  چاپ  کردم   نه ترانه هایم اجرا شد! سعی کردم  ترانه سرایی باشم که هیچ کدام از خط های ترانه ام شبیه به ترانه های دیگران نباشد اگر هم جایی اتفاق افتاده مطمئن باشید توارد است اما در گذشته تحت تاثیر شهیار قنبری بودم و الگویم بود.

ج- حرف آخر؟

خیلی ممنونم از شما که این گفتگو را ترتیب دادید. ترانه سرایی دنیای وسیعی دارد هیچ کس جای کسی را تنگ نخواهد کرد، امیدوارم هر کسی راه خودش را پیدا کند